۱۴۰)  نجم‏ (53)  آيه: 32 

الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقي

كساني كه از گناهان بزرگ و زشتيها اجتناب مي كنند جز آنكه گناهي كوچك از آنها سر زند بدانند كه آمرزش پروردگار تو وسيع است و او به شما ، آنگاه كه از زمين بيافريدتان و آنگاه كه در شكم مادرتان پنهان بوديد ، آگاه تر است خويشتن را بي گناه مدانيد اوست كه پرهيزگار را بهتر مي شناسد

142 )  نجم‏ (53)  آيه: 38 

أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري

كه هيچ كس بار گناه ديگري را بر ندارد ؟

143 )  قمر (54)  آيه: 4 

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فيهِ مُزْدَجَرٌ

و برايشان خبرهايي آمده است كه از گناهشان باز مي دارد

144 )  رحمن‏ (55)  آيه: 39 

فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ

پس در آن روز از گناه هيچ جني و آدميي نپرسند

145 )  واقعه (56)  آيه: 25 

لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً

در آنجا نه سخن لغو شنوند و نه گناه آلود

146 )  واقعه (56)  آيه: 46 

وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنْثِ الْعَظيمِ

و بر گناهان بزرگ اصرار مي ورزيدند

147 )  مجادله (58)  آيه: 2

الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

از ميان شما كساني كه زنانشان را ظهار مي كنند بدانند كه زنانشان ، مادرانشان نشوند ، مادرانشان فقطزناني هستند كه آنها را زاييده اند ، و سخني ناپسند و دروغ است كه مي گويند و خدا از گناهان در گذرنده است و آمرزنده است

148 )  مجادله (58)  آيه: 8 

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوي ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصيرُ

آيا آنها را كه از نجوا منع شده بودند نديدي كه كاري را كه از آن منع ، شده بودند از سر گرفتند و باز هم براي گناه و دشمني و نافرماني از پيامبر با هم نجوا مي كنند ؟ و چون نزد تو مي آيند ، به گونه اي تو را سلام مي گويند كه خدا تو را بدان گونه سلام نگفته است ، و در دل مي گويند : چرا خداما را بدانچه مي گوييم عذاب نمي كند ؟ جهنم برايشان كافي است بدان داخل مي شوند ، و اين بد سرانجامي است

149 )  مجادله (58)  آيه: 9 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ

اي كساني كه ايمان آورده ايد ، اگر با يكديگر نجوا مي كنيد ، در باب گناه و دشمني و نافرماني از پيامبر نجوا مكنيد ، بلكه در باب نيكي و پرهيزگاري نجوا كنيد از آن خدايي كه همگان نزد او گرد مي آييد بترسيد

150 )  حشر (59)  آيه: 15

 

كَمَثَلِ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَريباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ

همانند آنهايي هستند كه چندي پيش وبال گناه خويش را چشيدند و به عذابي دردآور نيز گرفتار خواهند شد

151 )  ممتحنه (60)  آيه: 10

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَي الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ

اي كساني كه ايمان آورده ايد ، چون زنان مؤمني كه مهاجرت كرده اند به ، نزدتان آيند ، بيازماييدشان خدا به ايمانشان داناتر است پس اگر دانستيد كه ايمان آورده اند ، نزد كافران بازشان مگردانيد زيرا اينان بر مردان كافر حلال نيستند و مردان كافر نيز بر آنها حلال نيستند و هر چه آن كافران براي اين گونه زنان هزينه كرده اند بپردازيد و اگر آنها را نكاح كنيد و مهرشان را بدهيد مرتكب گناهي نشده ايد و زنان كافر خود را نگه مداريد و هر چه هزينه كرده ايد از مردان كافر بخواهيد و آنها نيز هر چه هزينه كرده اند از شما بخواهند اين حكم خداست خدا ميان شما حكم مي كند و او دانا و حكيم است

152 )  صف‏ (61)  آيه: 12

 

يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

گناهان شما را مي آمرزد و به بهشتهايي كه درونش نهرها جاري است و، نيزخانه هايي خوش و پاكيزه در بهشتهاي جاويد داخل مي كند ، و اين پيروزي بزرگي است

153 )  تغابن‏ (64)  آيه: 9

 

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

روزي كه همه شما را در محشر گرد آورد ، آن روز روز مغبوني است و هر كه به خدا ايمان بياورد و كار شايسته كند ، گناهانش را مي ريزد و به بهشتهايي كه در آن نهرها جاري است داخل كند آنجا جاودانه خواهند بود اين كاميابي بزرگي است

154 )  تغابن‏ (64)  آيه: 14

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

اي كساني كه ايمان آورده ايد ، بعضي از زنان و فرزندانتان دشمن شما هستند از آنها حذر كنيد و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و گناهشان پوشيده داريد ، خدا آمرزنده و مهربان است

155 )  طلاق‏ (65)  آيه: 5

 

ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً

اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده است و هر كه از خدا بترسد ، گناهانش را از او مي زدايد و او را پاداشي بزرگ مي دهد

156 )  تحريم‏ (66)  آيه: 8

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعي بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ

اي كساني كه ايمان آورده ايد ، به درگاه خدا توبه كنيد ، توبه اي از، روي اخلاص باشد كه پروردگارتان گناهانتان را محو كند و شما را به بهشتهايي داخل كند كه در آن نهرها جاري است در آن روز ، خدا پيامبر و كساني راكه با او ايمان آورده اند فرو نگذارد ، و نورشان پيشاپيش و سمت راستشان در حركت باشد مي گويند : اي پروردگار ما ، نور ما را براي ما به كمال رسان و ما را بيامرز ، كه تو بر هر كاري توانا هستي ،

157 )  ملك‏ (67)  آيه: 11

 

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعيرِ

پس به گناه خود اعتراف مي كنند اي لعنت باد بر آنها كه اهل آتش سوزنده اند

 

158 )  قلم‏ (68)  آيه: 12

 

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثيمٍ

باز دارنده از خير ، متجاوز گناهكار ،

 

159 )  حاقه (69)  آيه: 9

 

وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ

و فرعون و مردمي كه پيش از او بودند و نيز مردم مؤتكفه گناهكار آمدند،

 

160 )  معارج‏ (70)  آيه: 11

 

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ

يكديگر را برابر چشمشان آرند گناهكار دوست دارد كه خويشتن را باز، خردبه فرزندانش ،

161 )  نوح‏ (71)  آيه: 4

 

يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

تا گناهانتان را بيامرزد ، و شما را تا مدتي معين مهلت دهد ، زيرا آن ، مدت خدايي چون به سر آيد اگر بدانيد ديگر به تاخير نيفتد

162 )  نوح‏ (71)  آيه: 25

 

مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً

به كيفر گناهانشان غرقه شدند و به آتش رفتند و جز خدا براي خود ياري ، نيافتند

 

163 )  مدثر (74)  آيه: 41

 

عَنِ الْمُجْرِمينَ

از گناهكاران :

164 )  انسان‏ (76)  آيه: 24

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً

در برابر فرمان پروردگارت صابر باش و از هيچ گناهكار يا ناسپاسي اطاعت مكن

165 )  تكوير (81)  آيه: 9

بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ

به چه گناهي كشته شده ، است ،

 

166 )  انفطار (82)  آيه: 14

 

وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفي جَحيمٍ

و گناهكاران در جهنم

167 )  مطففين‏ (83)  آيه: 12 

وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثيمٍ

و آن روز را جز متجاوزي گناهكار دروغ نينگارد

 

168 )  مطففين‏ (83)  آيه: 29

إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ

گناهكاران به مؤمنان مي خنديدند

169 )  شمس‏ (91)  آيه: 14

 

فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها

تكذيبش كردند و شتر را پي كردند پس پروردگارشان به سبب گناهشان

 

توضیحات واژگان

حوب:

گناه. [نساء:2] اموال يتامى را با اموال خود با هم نخوريد كه گناه بزرگى است در نهج البلاغه خطبه 212 هست: «وَاسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَ اَماطَ الْحَوْبَةِ» باب توبه را باز كرد و گناه را از خود كنار نمود. نا گفته نماند حوب به فتح اوّل و ضمّ آن هر دو به معنى گناه آمده است (اقرب).

ابن اثير گويد حوب به معنى حاجت آمده در دعا هست: «اِلَيْكَ اَرْفَعُ حَوْبَتى يَغْنى حاجَتى» ولى ممكن است اين نيز به معنى گناه باشد يعنى گناه خود را به سوى تو مياورم تا به بخشائى و نيز گويد: ابو ايّوب خواست زن خود را اطلاق دهد حضرت فرمود «اِنَّ طَلاقَ اُمِّ اَيُّوبَ لَحَوْبٌ» يعنى طلاق مادر ايّوب گناه است .

اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است .

اثم:

گناه - خمر - قمار - كار حرام -(قاموس) نام كارهايى است كه از ثواب باز مى‏دارند (مفردات) به نظر مى‏آيد كه معنى اصلى اِثم، ضرر باشد در قرآن مى‏خوانيم [بقره:219] از تو از خمر و قمار مى‏پرسند، بگو در آن دو ضررى بزرگ و نيز منافعى براى مردم هست ولى ضررشان از نفعشان بيشتر است. از مقابله اثم به منافع و اثمها با نفعها بدست مى‏آيد كه معنى اصلى آن ضرر است زيرا هميشه ضرر مقابل نفع است. در المنار ذيل آيه فوق گويد: اثم هر آن چيزى است كه در آن ضرر و زيان باشد.

در اين صورت به گناه و قمار و خمر و مطلق كار حرام از آن جهت اِثم گفته شده كه ضرراند و از خير باز مى‏دارند. اَثام در آيه [فرقان:68] بمعنى عذاب و عقوبت است، گويا بعذاب از آن جهت اَثام اطلاق شده كه مسبّب باسم سبب است آثِم يعنى: گناهكار بضرر افتاده.

[بقره:283] هر كه كتمان شهادت كند قلبش گناهكار است اَثيم صيغه مبالغه است [جاثية:7].

تأثيم نسبت دادن گناه به ديگرى است [واقعة:25] يعنى در بهشت بيهوده و نسبت دادن گناه به يكديگر نمى‏شوند كلمه اثم با سائر مشتقات آن 48 بار در قرآن بكار رفته است.

خطا

اشتباه. ناگفته نماند: خطا و اشتباه سه قسم است. اوّل آنكه كارى ناشايست را از روى عمد و بى اعتنائى انجام دهند، اين گونه خطا مسئوليت آور و مورد بازخواست است و آن مثل جهالت عمدى است كه در «جهل» گذشت مثل [اسراء:31] پيداست كه مشركان فرزندان خويش را از روى عمد و اراده مى‏كشتند و علّت خطا بودن همان ناشايست بودن آن عمل است.

«خطاء» در آيه شريفه بكسر خاء و فتح آن هر دو خوانده شده است. و آن را بكسر اوّل، گناه معنى كرده‏اند در قاموس گويد: آن به معنى گناه يا گناه عمدى است در مجمع آمده: «خطى‏ء يخطاء خطاء» آن گاه گويند كه گناه از روى عمد باشد و خاطى‏ء نيز از آن است يعنى آن كه از روى عمد خطاكار است راغب نيز در مفردات چنين گفته است.

تمام گناهان كه از آنها بخطا و خطيئه و خطايا تعبير شده همه از اين قبيل‏اند مثل [بقره:81]، [نوح:25]، [طه:73].

دوّم آن كه كار شايسته‏اى اراده كند ولى خلاف آن واقع شود مثل آن كه مى‏خواست پرنده‏اى شكار كند اشتباهاً انسانى را كشت. اين خطا قابل عفو و غير مسئول است و فاعل آن را مخطى‏ء گويند نه خاطى‏ء مثل [احزاب:5] و مثل [نساء:92].

خطاء و اخطاء هر دو به يك معنى است (اقرب).

سوّم آن كه كار خلافى را اراده كند و اشتباهاً كار خوبى را انجام دهد. اين گونه شخص درباره اراده‏اش مذموم بوده و درباره فعلش نيز ممدوح نيست. راجع به اين شّق در قرآن مصداقى نيامده است.

قسم اوّل چنان كه گفته شد خطاى مسئول است و در قسم دوّم اراده صواب و فعل خطا و در قسم سوّم به عكس است. در تعيين اين سه قسم از مفردات استفاده شده است. در اقرب الموارد هست: گفته‏اند: خطا بر سه معنى است گناه، ضدّ عمد و ضدّ صواب و در معنى اخير اكثر با مد آيد.

* [بقره:81] توجيه اين آيه در «حوط» گذشت.

* [بقره:286] اگر مراد از آيه خطا به معنى دوّم باشد صريح است كه بعضى از نسيان‏ها و خطاها مؤاخذه دارد مثل اينكه نسيان و خطا در اثر اهمال و بى اعتنائى باشد در اين صورت هر چند عامل در موقع نسيان و خطا غير مختار است درباره شخص مجرم آمده كه روز قيامت مى‏گويد: خدايا چرا مرا كور محشر كردى خطاب رسد [طه:126] گر چه مراد از نسيان در اين آيه بى اعتنائى و ترك عمل است. المنار درباره آيه ما نحن فبه توجيه متقنى دارد كه قابل توجّه است.

·         خاطئون و خاطئين پنج بار در قرآن مجيد آمده و همه درباره كسانى است كه عمداً خطا و گناه كرده‏اند مثل [قصص:8] و در سابق گفتيم: كه خاطى‏ء به گناهكار اطلاق مى‏شود و مخطى‏ء به خطا كننده معذور. خاطئه مؤنث خاطى‏ء است مثل [علق:16] و در آيه [حاقة:9] به معنى گناه است چنان كه راغب گفته. در مجمع آن را مصدر گرفته و اسم مصدر معنى كرده است و در اقرب مى‏گويد: مصدر است مثل عاقبت.

* [نساء:112] هر كه خطا يا گناهى كند و آن را بگردن بيگناهى افكند، بهتانى و گناهى آشكار بدوش گرفته است.

به نظر مى‏آيد كه مراد از خطيئه شّق دوّم خطاست كه خطاى معذور و غير مسئول است. راغب نيز چنين معتقد است. در اين صورت ترديد ميان خطيئه و اثم كاملاً روشن است در الميزان خطيئه را به معنى معصيت گرفته معصيتى كه و بال آن از موردش تجاوز نمى‏كند مثل ترك روزه و خوردن خون، و اثم را به معنى گناهى گرفته كه و بال آن مستمّر است مثل قتل نفس و سرقت. و در اين باره تحقيق شايانى كرده است.

ولى بايد دانست كه ذيل آيه درباره نسبت گناه به ديگرى است «ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَريئاً» نسبت ترك روزه و خوردن خون مثلاً به ديگرى، به امساق آيه چندان جور در نمى‏آيد. بهتر آن است كه خطيئه را به معنى خطاى معذور بگيريم چنان كه گفتيم آن وقت معنى آيه كاملاً طبيعى و مطابق فهم مى‏شود يعنى: هر كه خطائى مرتكب شود مثلاً كسى را به اشتباه بكشد و يا گناهى مرتكب شود مثلاً پولى بدزدد سپس آن را بگردن بيگناهى افكند گناهى بزرگ متحمل شده است.

كلمه خطيئه  به طور مفرد فقط سه بار در قرآن مجيد آمده يكى آيه 81 بقره كه گذشت و ديگرى آيه 82 شعراء و سوّمى آيه ما نحن فيه. اوّلى حتماً درباره گناه و دوّمى محتمل است و سوّمى بنا بر آنكه گفته شد به معنى خطاى معذور است.

فقط اين اشكال مى‏ماند كه آيا خطيئه بر خطاى محض اطلاق مى‏شود و يا با آن فقط خطا گفته مى‏شود چنانكه فرمده «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً»

جناح

بال. راغب گويد: جناح، بال پرنده است [انعام:38] و نه پرنده‏اى كه به دو بالش پرواز مى‏كند. و دو طرف شى‏ء را دو جناح آن گويند مثل دو جناح كشتى، دو جناح لشگر، دو جناح صحرا و دو جناح (جانب) انسان و فعل جنح در [انفال:61] به معنى ميل كردن است گويند: «جَنَحَتِ السَّفينَةُ» يعنى كشتى به يك طرف ميل كرد. و گناهى كه انسان را از حقّ مايل و كنار مى‏كند جناح (به ضمّ اوّل) ناميده شده است (مفردات به اختصار).

راجع به اصل كلمه آنچه نقل شد كافى است اينك به چند آيه نظر مى‏افكنيم .

1-  [انفال:61] اگر كفّار به مسالمت ميل كردند تو به آن ميل و توكّل بر خدا كن. از كليّت آيه شريفه استنباط مى‏شود كه در اسلام جنگ تعرّضى با كفّار نيست بلكه جنگ دفاعى است و هرگاه كفّار نيست بلكه جنگ دفاعى است و هرگاه كفّار به فكر همزيستى مسالمت‏آميز باشند اسلام با آنهاكارى ندارد اين مطلب در «قتال» بررسى خواهد شد. انشااللّه .

2-  [اسراء:24] بال مذلّت را از مهربانى بر آن دو به خوابان و بگو پروردگارا بر آن دو رحم كن .

بچّه پرندگان وقتيكه پدر و مادرشان بلانه بازگشت و طعام آورد، بالهاى خود را مى‏خوابانند و حركت مى‏دهند و دهان خود را باز مى‏كنند تا حسّ رحمت و مهربانى مادر تحريك شده تا به آنها دانه بدهد. گاهعى مادر از كثرت رحمت بالهاى خود را مى‏گشايد و ميخواباند و بچّه‏هاى خود را زير بالها مى‏گيرد تا گرم و محفوظ شوند.

آيه شريفه هردو احتمال را دارد بنابر احتمال اوّل معنى آن است: به پدر و مادر فروتنى و تواضع كن و خودت راكوچك نشان بده تا رحمت آنها را تحريك كنى، در اين صورت «مِنَ الرَّحمَةِ» از پدر و مادر است و بنا بر احتمال دوّم مراد آنست كه از آنها حمايت كن و آنها را زير بال خودت بگير و در اين صورت «مِنَ الرَحْمَةِ» از جانب فرزند است. ولى بقرينه «مِنَ الذُلّه »احتمال اوّل بهتر و بلكه نزديك به يقين است امّا به قرينه آيه ما قبل «اِمّآ يَبْلُغَنَّ عِنْدِكَ الْكَبِرَ اَحَدُ هُما اَوْ كِلا هُما» احتمال دوّم بهتر مى‏باشد زيرا در صورت پيرمرد و پير زن بودن پدر و مادر: احتياج به حمايت فرزند بيشتر است .

ولى در آيات [حجر:88] [شعراء:215] احتمال دوّم حتمى است و رحمت از جانب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است

3-  [طه:22] جناح به ملاحظه معنى اوّل به معنى دست، بازو، و زير بغل، به كار رفته است، ضمّ به معنى جمع كردن است الميزان احتمال مى‏دهد كه مراد از جناح در آيه زير بغل باشد يعنى :دستت را به زير بغلت جمع كن تا سفيد و بى علّت خارج شود در اين صورت اين آيه عبارت اخراى آيه [نمل:12] خواهد بود.

4-  [قصص:32] درباره «وَاضْمُمَ اِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهبِ» احتمال بسيار داده‏اند الميزان بعد از نقل احتمالات، احتمال مى‏دهد كه منظور آنست موسى براى خود تواضع و خشوع را عادت و صفت قرار بدهد و رهبت را از خود دور نكند و اين نظير آنست كه به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم  امر شد كه براى مؤمنان متواضع باشد [حجر:88] (رجوع به الميزان) .

نگارنده احتمال مى‏دهم مراد ان باشد كه هر وقت رعبى و ترسى بر تو عارض شد دستت را بر سينه‏ات بگذار چون اين سخن بعد از اين سخن دستور داده شده كه به پيش فرعون برود. رفتن به بارگاه فرعون قهراً توأم با ترس و لرز خواهد بود لذا امر شد چون او را خوفى فرا گيرد دست بر سينه خود گذارد.

5-  [بقره:158] «جناح» 25 بار در قرآن مجيد آمده است و اصل آن چنانكه از راغب نقل شد ميل از حق است و در آيات تقريباً با محذور و مسئوليت و گناه مرادف است مثلا: [بقره:282] مراد آنست كه بر شما محذورى و حرجى نيست كه آنرا ننويسيد.

6-  [فاطر:1]. آيه شريفه از چند جهت قابل گفتگوست اوّل: آنكه ملائكه فرستادگان خدايند. بعضى‏ها آن را منحصر بوحى كرده و گفته‏اند: ملائكه فرستادگان خدايند. و خدا آنها را با وحى به سوى انبياء مى‏فرستند ولى اولا تمام ملائكه وحى آور نيستند حال آنكه «ملائكه» جمع محلّى به الف و لام است و افاده عموم مى‏كند ثانياً ملائكه مأموريت‏هاى زيادى دارند و براى هر كارتكوينى و تشريعى از جانب خدا فرستاده مى‏شود براى قبض روح، براى باران، براى نوشتن اعمال بندگان و تمثيت كارهاى خارج از شمار .

بعد از ملهم شدن به اين مطلب ديدم الميزان نيز بر خلاف عدّه‏اى آن را اعم گرفته و فرموده: موجبى بر اين تخصيص نداريم. قرآن كلمه رسل را بر غير آورندگان وحى اطلاق كرده مثل [انعام:61] [يونس:21] [عنكبوت: 31].

دوّم: مراد از اجنحه (بالها) در آيه چيست؟ ملائكه دو دو، سه سه، چهارچهار، بال دارند يعنى چه؟

عدّه كثيرى از مفسرين امثال طبرسى، فيض، زمخشرى، بيضاوى، ابن كثير، و غيره جناح را به معنى بال گرفته و گفته‏اند: بعضى سه بال و بعضى چهار بال، بعضى سه بال و بعضى چهار بال دارند حتى زمخشرى در محلّ قرار گرفتن بال سوّم بحث كرده، يك احتمالش آنست كه محلّ بال سوّم ما بين كتف ملك است. ولى توجّه نكرده كه ملك جسم نيست كتف و ميان دو كتف از كجا خواهد داشت .

نظر الميزان آن است كه وجود ملك مجهز است به نيروئيكه از آن استفاده پرنده از بالش بدان وسيله از آسمان به زمين به دستور خدا نازل مى‏شود... و مجرد اطلاق لفظ لازم نگرفته كه مانند پرنده بال مادّى داشته باشد.

نگارنده احتمال نزديك به يقين دارم كه موضوع يك يا چند بال اشاره به مراتب قدرت و كار ملك است نه اينكه بال عادى و نه اينكه در نزول و عروج از نيروئى استفاده مى‏كند مثل بال پرنده. گرچه آن در جاى خود حق است.

مثلا فرشته ايكه فقط يك شغل به او محوّل شده داراى يك جناح و ملكه‏اى كه دو كار بر او محول شده صاحب دو جناح است و هكذا و اينكه در مجمع البيان و صافى و كشّاف و غيره نقل شده رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم درشب معراج جبرئيل را ديد كه ششصد بال داشت ظاهراً اشاره به آن است كه ششصد كار مختلف از طرف خدا به او رجوع شده است مثلا شخصى هم و وزير است و هم استاد دانشگاه و هم مدير كارخانه و غيره، كارهاى جبرئيل نيز چنين است و يا منظور تفاوت نيروهاى ملائكه است على هذا جناح در آيه به معنى طرف است. فرشته يك طرفى و دو طرفى و يا به معنى دست است فرشته يك دستى و دو دستى يعنى آنكه يك كار و يك مأموريت و آنكه دو كار و دو مأموريت وارد شده كه مراد از آنها تعدد شغل يا تفاوت نيروهاى آنهاست و اللّه العالم.

سوّم: «يَزيدُ فى الْخَلْقِ ما يَشاءُ» على الظاهر اشاره بر ملك و جناح آن است يعنى آنچه بخواهد از آفرينش زياد مى‏كند و بيشتر از چهار منصب مى‏دهد كه او بر هر چيز قادر است.

ذنب

(بروزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بروزن فرس) به معنى دم حيوان و غيره است. و ذنب (بروزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حيوان و غيره است. هر فعلى كه عاقبتش وخيم است آن را ذنب گويند زيرا كه جزاى آن مانند دم حيوان در آخر است و لذا است كه به گناه تبغه گويند كه جزايش در آخر و تابع آن است (مفردات) [شعراء:14]، براى آنها در عهده من گناهى است مى‏ترسم مرا بكشند. جمع ذنب ذنوب بروزن عقول است نحو [زمر:53]، [فرقان:58].

* [فتح:1-3]، غرض از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» يعنى چه؟! آيا رسول خدا گناهى داشت تا آمرزيده شود؟! و آن گهى كه فتح مكه چه تناسبى با غفران ذنب دارد تا خدا بفرمايد براى تو مكه را فتح كرديم تا گناهان تو را بيآمرزيم؟! بخشودن شدن گناهان گذشته طبيعى و عادى است ولى گناهان آينده كه هنوز واقع نشده‏اند چطور بخشوده مى‏شوند؟!

اولا بايد دانست: به احتمال نزديك به يقين مراد از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» گناهان دور و نزديك است نه گناهانى كه در گذشته واقع شده و در آينده واقع خواهد شد. و به عبارت اخرى: گناهانى كه از مدت‏ها قبل واقع شده و گناهانى كه تازه انجام گرفته است. اين سخن كاملاً طبيعى است و احتياج به آن تأمل ركيك ندارد كه بگوئيم: يعنى گناهان گذشته را مى‏بخشد و توفيق مى‏دهد كه در آينده گناه نكنى.

در روايت نيز كه اين تعبير آمده باشد بنابر احتمال فوق گناهان دور و نزديك مرا داند. اين احتمال را خداوند به بركت قرآن بر من الهام فرموده و در جاى ديگر نديده‏ايم.

ثانياً در آيات ديگر نيز بحضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ذنب داده شده كه لازم است دقت شود مثل [غافر:55]، بنظر مى‏آيد مراد از اين ذنب خيالاتى است كه درباره توفيق و پيشرفت اسلام به قلب مبارك آن حضرت راه مى‏يافت كه آيا اين دين پيش مى‏رود؟ لذا خدا فرموده: صبر كن وعده خدا حق است و براى گناهت كه در دل تو رفت و آمد مى‏كند استغفار كن. نظير اين سخن است كه مى‏گويد [بقره:214]، مى‏فرمايد به هنگام بأساء و ضراء متزلزل شدند تا جائى كه رسول و مؤمنان گفتند: يارى خدا كى خواهد آمد. اين گر چه حكايت از حال آنها نيز دارد و آن گهى رسول من حيث هو به تصريح آيه چنين حال را دارد و آن شامل حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» هم مى‏شود.

در آيه ديگر آمده [محمّد:19]، شايد مراد از اين ذنب نيز همان تنگى سينه آن حضرت باشد كه فرموده [هود:12]، و نيز فرموده [اعراف:2]، در سوره يوسف آيه 109 فرموده: پيش از تو مردانى فرستاديم و به آنها وحى مى‏كرديم... آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت پيشينيان را بنگرند... آنگاه فرموده «حَتّى اِذا اسْتَيْئِسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا انَّهُم قَدْ كُذِبوا جاءَ هُمْ نَصَرُنا فَنُجِىَّ مَنْ نَشاءَ وَ لا يُرَدُّ بأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرمينَ».

ظاهر آنست كه ضمير «ظنّو، اَنَّهُم، كُذِبوا» همه راجع به «الرُّسُل» است و به معنى چنين مى‏شود: تا آنگاه كه پيامبران مأيوس شدند و خيال كردند كه وعده عذاب درست نبوده يارى ما به آنها رسيد. آيا چنين خيالى در ذهن پيامبران خطور مى‏كند؟! و آيا اين عبارت اخراى آنست كه فرموده «وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ»؟! واللّه العالم.

در الميزان سه ضمير گذشته را به مردم برگردانده و فرموده: يعنى چون رسل از ايمان مردم مأيوس شدند و مردم پنداشتند كه پيامبران به دروغ وعده عذاب داده‏اند آنگاه يارى ما آمد. راجع به مرجع سه ضمير و اينكه راجع به مردم است با آيه هود كه درباره قصّه نوح آمده كه مردم به نوح گفتند«بَلْ نَظُنَّكُم كاذِبينَ» و فرعون به موسى گفت [اسراء:101] استدلال كرده است واللّه العالم. اينك مى‏رسيم به آيه «اِنّا فَتَحْنا» به نظر نگارنده حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درباره توفيق و پيشرفت اسلام ناراحتى‏ها و تنگى‏هاى خاطر داشت چنانكه خداوند بارها فرموده [غافر:55]، [نحل:127]، [روم:60].

اين آيات همه براى رفع دلتنگى آن حضرت و براى تسليت اوست. و چون مكه فتح شد و بت پرستى متلاشى گرديد اين وعده‏ها جاى خود را گرفت و آن حضرت خاطرش آرام و مطمئن گرديد كه ديگر دستى بالاى ناپديد شدند و كلمه عالم‏گير و دلنواز «لااِلهَ اِلّااللّه» مانند كوه استوارى سينه به زمين زد لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را(كه همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات به ذهن تو نيايد آخرين سوره‏ايكه به آن حضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً».

يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مى‏شوند را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين مى‏شوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟

مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع كننده و دلچسب نيست و به آنچه گفته‏ام اعتماد دارم.

بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور را يادآورى مى‏كند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع به صلح حديبيه مطلبى هست ولى بعيد به نظر مى‏رسد مراد صلح باشد در روايات امام رضا «عليه السلام» آمده كه فتح مكه فرموده‏اند. و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما به قوت خود باقى است و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آن حضرت گرديد و ديد كه وعده‏هاى خدا به تدريج جاى خود را مى‏گيرد واللّه العالم.

* [رحمن:39]، به نظر مى‏آيد مراد از اين سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نمى‏شود تو چه كاره بوده‏اى زيرا خداوند به همه چيز داناست و آن گهى فرمود [حاقة:18]. و فرمود [طارق:9]، و ما بعد آيه ما نحن فيه اين آيه است كه «يَعْرَفُ الْمُجْرِمُون بِسيماهُمْ...» يعنى: گناهكاران با علامت خود شناخته مى‏شوند مشروح اين سخن در «سئل» خواهد آمد انشاءاللّه.

ذنوب

(بفتح اوّل) [ذاريات:59]، راغب ذنوب را اسب دراز دم و دلو دمدار گفته و مى‏گويد بطور استعاره در مهناى نصيب به كار مى‏رود يعنى بر ستمگران نصيبى از عذاب هست مانند نصيب ستمگران گذشته پس عجله نكنند.

يبرسى آن را دلو پر از آب گفته و از بعضى نقل مى‏كند كه ذنوب نمى‏گويند مگر آن كه آب داشته باشد و گويد در حديث بول اعرابى آمده كه «اَمَرَ بِذَنُوبٍ مِنْ ماءٍ فاريقَ عَلَيهِ» يعنى دستور داد تا دلوى پر از آب بر آن ريخته شد.

صحاح آن را اسب دراز دم، نصيب، دلو پر از آب و غيره گفته است. قاموس: اسب دم كلفت، روز پر شر، دلوى كه آب دارد. نصيب و غيره معنى كرده است.

سوء

(به ضمّ س) بد و به فتح آن بدى. به عبارت ديگر، به ضمّ سين اسم و به فتح آن مصدر است چنانكه در صحاح و قاموس و اقرب و المنجمد گفته است ولى بيضاوى و زمخشرى سوء (به ضم سين) را ذيل آيه 49 بقره مصدر دانسته‏اند. و مصدر آن متعدى مى‏باشد. ولى «ساء يسوء سواء» لازم است.

راغب گويد: سوء به ضم سين هر چيز اندوه آور است... در اقرب گويد «سائه... سؤاً» به او كار ناپسند كرد يا او را محزون نمود. سوء (به فتح س) در قرآن كريم 9 بار و به ضم آن پنجاه بار آمده است .

به نظر نگارنده در 9 آيه كه سوء به فتح سين آمده همه مصدر به معنى فاعل است مثل [توبه:98]و يعنى بر آنها است بلاى حزن آور يا حادثه مكروه آور و مثل [انبياء:74]. حقّا كه آنهامردمان بد كار، فاسق بودند. در آيه اول سوء را به ضمّ نيز خوانده‏اند .

در جاهائيكه سوء به ضمّ آمده است و در معنى خود به كار رفته مثل [بقره:49]. وارد مى‏كردند بر شما عذاب بد را.

گويا از اضافه سوء به عذاب با انكه عذاب همه‏اش بد و ناگوار است، شدّت آن مراد است مثل عذاب اليم، عذاب شديد. [آل عمران:174]. با نعمت و فضل خدا برگشتند و حادثه بدى به آنهانرسيد.

سوأى مؤنث اسوء است مانند حسنى مؤنث احسن و يا مصدر است مثل بشرى (اقرب) [روم:10] عاقبة خبر كان و سوأى اسم آن است مثل «وَ كانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤمِنينَ» و جمله «اَنْ كَذَّبُوا» در مقام تعليل است يعنى: سپس نتيجه بدتر و حالت رسوخ كفر، عاقبت بدكاران شد زيرا كه ايات خدا را تكذيب كردند و اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است. بعضى «سوآى» را مفعول «اَسآؤا» گرفته و «اَنْ كَذَّبُوا» را خبر كان دانسته‏اند يعنى: عاقبت بدكاران به تكذيب و كفر منجر شد در الميزان فرموده: گرچه اين معنى فى نفسه درست است ولى معنى اول مناسب مقام است .

سىّ‏ء وصف است به معنى بد و قبيح [فاطر:43]. حيله بد نمى‏گيرد مگر حيله گر را [اسراء:38]. «كُلِّ ذلِكَ» اشاره است به كارهاى نيك و بد در آيات گذشته يعنى: كارهاى قبيح از ميان آنچه گفته شد نزد خدايت ناپسند است.

سيئة مؤنث سيّى‏ء است و آن پيوسته وصف آيد مثل خصلت سيئه عادت سيئه و انثال آن اگر آن را لازم گرفتيم به معنى بد و قبيح است و اگر متعدى دانستيم معناى بد آور و محزون كننده مى‏دهد. جمع آن در قرآن سيئات است [انعام:160]. سيئه در آيه بد و گناه است [اعراف:168].

و آن در قرآن به معنى آثار گناه و گناه و شفاعت بد و عذاب و غيره آمده است رجوع به «غفز».

سوءة: چيزيكه ظهورش ناپسند است (المنار) لذا به طور كنايه بع فرح و آلت رجوليت و جسد ميّت و غيره گفته شده در صحاح و قاموس آن را عورت. فاحشه (كاربد) و در مفردات كنايه از فرج گفته. در نهايه گويد: سوأة در اصل به معنى فرج و سپس به هر چه ظهورش شرم آور است گفته شده.

[مائده:31]. مراد از سوأة در اينجا جسد ميت است يعنى خدا كلاغى فرستاد كه زمين را مى‏كاويد تا به او نشان دهد چگونه جشد برادرش را زير زمين پنهان كند.

[اعراف:26]. لباس سوأةهاى مردم را كه ديده شدن آنها را خوش ندارند مى‏پوشاند. [اعراف:20]. مراد از سوأة عورت زن و مرد است ايضاً در آيه [طه:121]. از مجمع آمدن سوأة مى‏توان فهميد كه مراد عورتين هر دو از آدم و زنش است .

* [هود:77]. به نظرم سى‏ء به معنى اندوه است يعنى چون فرستادگان ما پيش لوط آمدند از آمدنشان غمگين شد، ايضاً در [ملك:27]. و در آيه [اسراء:7]. تا رويتان را غمگين كنند است كه اثر غم در وجه انسان نمايان مى‏شود.

* [طه:22]. سوء آن است اين تغيير رنگ ضررى نخواهد داشت يعنى دستت را به گريبان خود جمع كن تا سفيد و روشن بدون آفت خارج شود. بعضى‏ها سوختن احتمال داده‏اند يعنى دستت نمى‏سوزد. اين لفظ در سوره نمل:12. و قصص:31 نيز آمده در الميزان فرموده: ظاهراً اين قيد تعريض به تورات فعلى است كه در سفر خروج باب چهارم آيه 6 گويد: دست موسى مثل برف مبروص (پيس) شد.

* [هود:114]. اين ايه در «حبط» گذشت و در «غفر» ديده شود.

در تمام آيات قرآن است مثل [بقره:271]و و درباره هيچ يك يغفر السيّئات نيامده مگر در آيه [احقاف:16]. كه به جاى تكفير تجاوز آمده است و اين ظاهراً از آن جهت است كه «كفر» در لغت به معنى پوشاندن است و در علاج بدى‏ها و ناپسندها تعبير پوشاندن آنها مناسب است.

غفر

پوشاندن و مستور كردن. در مجمع ذيل آيه 58 بقره فرموده: غفر به معنى پوشاندن است گويند: «غَفَرَ اللَّهُ لَهُ غُفْراناً» يعنى خدا گناهان او را مستور (و عفو) كرد. در قاموس گفته: «غفره يغفره: ستره» در اقرب الموارد نيز همانطور است در اقرب و مفردات نقل شده: «اصبغ ثوبك بالسواد فانه اغفر لوسخه» يعنى لباست را رنگ سياه بزن كه چركش را بهتر مستور مى‏كند. همچنين است قول ابن اثير در نهايه.

على هذا غفران گناه مستور و ناپديد كردن آن است [ص:25]. آن را بر او عفو كرديم [بقره:284]. بنابر آنكه گذشت مفعول «غفر» در اين موارد «ذنوب» است و لام در «لمن» مفيد نفع است يعنى: گناهان را به نفع كسى كه مى‏خواهد مى‏آمرزد و آنكه را خواهد عذاب كند.

«غفر» گاهى به گذشت ظاهرى نيز اطلاق مى‏شود هرچند در باطن گذشت و ستر نيست مثل [جاثية:14].

در الميزان آمده: مؤمنان چون استهزاكنندگان به رسول خدا را مى‏ديدند آنها را به ايمان و ترك اهانت دعوت مى‏كردند با آنكه كفّار ديگر قابل علاج نبودند لذا آن حضرت مأمور شد كه بفرمايد: اينها را ناديده بگيريد تا خدا در مقابل عمل سزايشان دهد .

در آيه [شورى:37]. ظاهراً مراد بخشيدن گناه ديگران است ايضاً [شورى:43].

غفران و مغفرت: هر دو مصدراند به معنى آمرزيدن [بقره:285]. «غُفْرانَكَ» مفعول فعل محذوف است مثل «نَسْئَلُكَ غُفْرانَكِ» طبرسى فرموده: علّت نصب بدل بودن از فعل مأخوذ منه است گوئى گفته شده: اللَّهُمَ اغْفِرْ لَنا غُفْرانَكَ يعنى: گفتند شنيديم و پيروى كرديم پروردگارا از تو آمرزش مى‏طلبيم و به سوى توست بازگشت.

[بقره:221]. غفران فقط يكبار و مغفرة 28 بار در قرآن مجيد آمده است.

غفّار و غفور: هر دو صيغه مبالغه‏اند يعنى بسيار آمرزنده و هر دو از اسماء حسنى‏اند [بقره:173]. [غافر:42]. غفور مجموعاً 91 بار و غفّار چهار بار در كلام‏اللَّه به كار رفته است. در اقرب الموارد گفته: غفّار در افاده مبالغه از غفور ابلغ است به علت زيادت حروف و به قولى غفور از حيث کيفيّت مبالغه است و غفّار از حيث كميّت يعنى غفور آمرزنده گناهان بزرگ و غفّار آمرزنده گناهان بسيار است.

استغفار: طلب مغفرت. [توبه:114].

[سباء:15]. اگر گويند: در اين آيه صحبت از گناه نيست پس علت آمدن «غَفُور» چيست؟ گوئيم: شايد علت آن اين باشد كه شكر سبب مزيد نعمت و آمرزش گناه است به مناسبت «وَاشْكُرُوا» لفظ غفور به كار رفته است همچنين است آيات ديگر از اين قبيل.

غفران گناهان‏

بايد دانست: گناه در حقيقت نيروهاى مخصوصى است كه از مواد بدن برخاسته و به صورت نيرو بيرون ريخته‏اند. به عبارت ديگر همانطور كه حرارت اطاق همان نفت بخارى است كه به حرارت تبديل شده همچنين مطلق عمل اعم از نيك و بد همان مواد بدن است كه در نتيجه كار به صورت نيرو درآمده‏اند. سنگى كه به هوا پرتاپ مى‏شود مقدارى از ماده بدن به صورت نيرو بدان سوار است و آن را بالا ميبرد و تا آن نيرو از سنگ تخليه نشده بالا خواهد رفت و پس از تخليه شدن هم آن نيرو در عالم ماندنى است.

على هذا عمل جوهر است نه عرض اصيل و ذاتى است نه اعتبارى. پس تمام گناهان به صورت نيروها و اشعه مضره در عالم و در دور و بر انسان هستند مثل هاله ماه، خداوند فرموده: [بقره:81]. خطيئة واقعاً ذاتى و جوهر است و شخص را احاطه مى‏كند.

در اين صورت غفران گناه آن است كه خداوند آنها را مستور مى‏كند و جزء موجودات ديگر مى‏شوند به طورى كه ديگر ديده نمى‏شوند و به شخص نزديك نمى‏گردند و يا در اثر توبه مبدل به حسنات مى‏گردند [فرقان:70].

ناگفته نماند همانطور كه كثافات و قازورات در اثر عوامل شيميائى به صورت كود درآمده و سپس به ميوه و سبزى و غيره تبديل مى‏شوند همچنين آن نيروهاى مضره كه گناهان رها شده در عالم‏اند مى‏شود به مواد نافع و نعمت‏هاى بهشتى تبديل شوند.

در كافى در روايات توبه هست كه معاوية بن وهب گويد: امام صادق «عليه‏السلام» مى‏فرمود چون بنده توبه واقعى كرد خدا او را دوست دارد و گناه او را در دنيا و آخرت مستور مى‏كند. گفتم: چطور مستور مى‏كند؟ فرمود: آنچه دو ملك نوشته‏اند از يادشان مى‏برد و به جوارحش دستور مى‏دهد كه گناهان او را بپوشانيد و به قطعه‏هاى زمين وحى مى‏كند كه آنچه روى شما عمل كرده كتمان كنيد پس بنده خدا را در حالى ملاقات مى‏كند كه هيچ چيز بر گناه او گواه نيست به كار بردن لفظ (كتمان و ستر) در روايت قابل دقت است پس گناه معدوم نمى‏شود چون موجود را معدوم شدن نيست ولى مستور مى‏گردد و شايد مستور شدن اين است كه جزء اشياء ديگر گرديده و ناپديد مى‏شود.

غفران ذنب - تكفير سيئه‏

ناگفته نماند درباره بخشودن ذنوب در قرآن پيوسته غفران ذنوب آمده و «غفران سيئات و سيئة» حتى يكبار هم نيامده است، از آن طرف پيوسته در علاج سيئات كلمه تكفير آمده مثل «كَفِّرْ عَنا سَيِّئاتِنا» ولى «اغفر سيئاتنا» حتى يكدفعه هم به كار نرفته مگر آيه [احقاف:16]. كه به لفظ «نتجاوز» آمده پس در اين چه سرى هست؟

به نظر مى‏آيد ذنوب خود گناهان است كه به صورت نيرو در عالم رها شده و در آخرت مجسم خواهند شد و سيئات آثار وضعى گناهان از قبيل تيرگى قلوب، رفتن آبروها، آمدن عذاب دنيوى و غيره مثلا در آيات [نحل:34]. [زمر:48]. [زمر:51]. [غافر:45]. [جاثية:33]. كه سيئات از «ماكسبوا-ماعملوا-مامكروا» جدا شده است و اگر اضافه لاميه باشد چنانكه ظاهراً لاميه است كاملاً روشن است كه سيئات آثار مكر و عمل بداند وگرنه مى‏بايست گفته شود «فَاَصْابَهُمْ مامَكَرُوا» ايضاً از آيه [آل عمران:193]. روشن مى‏شود كه ذنوب غير از سيئات است.

آن وقت اين از رسم قرآن است كه درباره سيئه تكفير و درباره ذنب غفران به كار مى‏برد ولى هنوز كاملاً علت آن بر نگارنده روشن نيست از طرف ديگر سيئه گويا گاهى به گناه هم اطلاق شده است مثل [انعام:160]. واللَّه العالم.

بررسى دو آيه‏

در اينجا لازم است دو آيه زير را بررسى كنيم:

1-  [نساء:48-116]. يعنى: خدا شرك را نمى‏بخشد و جز آن هر گناه را در حق كسى كه بخواهد مى‏بخشد. اين آيه صريح است كه غير از شرك گناهان ديگر قابل بخشوده شدن است.

2-  [زمر:53-54]. يعنى: بگو اى بندگان من كه برخويش اسراف كرده‏ايد از رحمت خدا نااميد نباشيد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد-به سوى پروردگارتان برگرديد.

اين آيه وعده مغفرت را شامل همه گناهان مى‏داند حتى شرك را نيز، البته در صورت توبه، كه فرموده: «وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ» و از طرف ديگر به ضرورت اسلام اگر مشرك توبه كند توبه‏اش قبول است.

به نظر نگارنده: آيه اول در هر دو مورد راجع به قيامت است يعنى اگر كسى از دنيا بدون توبه رفت اگر مشرك باشد غيرقابل عفو است ولى اگر مرتكب گناهان ديگر بوده اگر خدا بخواهد مى‏بخشد. اين مطلب يعنى راجع به آخرت بودن از آيه ماقبل نيز در هر دو مورد به دست مى‏آيد.

ولى آيه دوم راجع به دنيا است. يعنى اگر در دنيا توبه كنند همه گناهان حتى شرك مورد عفو است لذا فرموده: نااميد نباشيد و توبه كنيد

کفر

پوشاندن. در مفردات گويد: كفر در لغت به معنى پوشاندن شى‏ء است. شب را كافر گوئيم كه اشخاص را مى‏پوشاند و زارع را كافر گوئيم كه تخم را در زمين مى‏پوشاند كفر نعمت پوشاندن آن است با ترك شكر، بزرگترين كفر انكار وحدانيت خدا يا دين يا نبوت است. كفران بيشتر در انكار نعمت و كفر در انكار دين به كار رود و كفور (به ضم كاف) در هر دو.

در مجمع فرموده: كفر در شريعت عبارت است از انكار آنچه خدا معرفت آن را واجب كرده از قبيل وحدانيت و عدل خدا و معرفت پيغمبرش و آنچه پيغمبر آورده از اركان دين هر كه يكى از اينها را انكار كند كافر است.

راغب گويد: كافر در عرف دين به كسى گفته مى‏شود كه وحدانيت يا نبوت يا شريعت يا هرسه را انكار كند.

به هر حال كافر كسى است كه اصول يا ضرورى دين را انكار كند.

كفران: چنانكه از راغب نقل شد بيشتر در انكار نعمت و ناسپاسى به كار رود [انبياء:94]. يعنى هر كه از روى ايمان اعمال شايسته را انجام دهد به سعى او ناسپاسى نيست و خدا آن را ناديده نخواهد گرفت بلكه پاداش خواهد داد اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است در آيات [بقره:152]. [نمل:40]. مراد از كفر ناسپاسى است ايضاً در [شعراء:19]. يعنى اى موسى كردى كارت را كه كردى (و قبطى را كشتى) حال آنكه به نعمت من از ناسپاسان بودى.

كَفور: (به فتح كاف) مبالغه در كفران نعمت است يعنى بسيار ناسپاس [هود:9]. آن ظاهراً مصداق كفر نيز واقع مى‏شود مثل [فاطر:36]. «كَفُورْ» جمعاً 12 بار در قرآن مجيد آمده است.

كفُور: (به ضم كاف) مصدر است به معنى جحود و انكار از راغب نقل شد كه در انكار دين و انكار نعمت به كار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است [اسراء:89]. ظاهراً مراد از آن انكار دينى است يعنى: از هر مثل در اين قرآن آورديم ولى بسيارى از مردم جز انكار حق نكردند ايضاً [فرقان:50]. [اسراء:99].

كَفّار: (به فتح كاف) مبالغه كافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از كفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است كه در كفر دين و كفر نعمت به كار رفته [ق:24]. در كفر دينى است [ابراهيم:34]. ظاهراً در كفر نعمت است.

كفار (به بضم كاف) جمع كافر است به نظر راغب استعمال آن در منكر دين بيشتر از منكر نعمت است [بقره:161].

اين لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به كار رفته و همه جا مراد از آن منكرين دين است مگر در آيه [حديد:20]. كه مراد زارعان و كشاورزان است.

كَفَّارة: مراد از كفاره آن است كه گناه را به احسن وجه مى‏پوشاند و جبران مى‏كند [مائده:89]. آن كفاره سوگندهاى شماست چون قسم خورديد مراد از آن آزاد كردن بنده يا طعام ده نفر فقير است. [مائده:45]. يعنى: هر كه از قصاص عفو كند آن عفو و تصدق كفاره گناهان اوست از امام صادق «عليه السلام» منقول است كه به قدر عفو به قدر جنايتى كه بر او وارد شده از گناهانش آمرزيده شود همچنين است تكفير سيئات [انفال:29]. مراد از آن پوشاندن و از بين بردن آثار گناهان است و در «سيئه» گفتيم كه مراد از آن در غالب آثار معاصى است رجوع شود به «سيئه».

كوافر: جمع كافره است يعنى زنان كفر و فقط يكبار در قرآن يافته است [ممتحنه:10]. يعنى: نكاح زنان كافر را نگاه نداريد بلكه آنچه از مهريه داده‏ايد بگيريد و رهاشان كنيد. درباره آيه در «عصم» و در «طعم» ذيل عنوان طعام اهل كتاب و زنان آنها توضيح داه شده است.

كافور: در اقرب الموارد گويد: كافور عطرى است از درختى كه در جبال هندوچين است به دست مى‏آيد، درخت آن سايه بزرگ دارد و كافور در جوف شاخه‏ها و تركه‏هاى آن مى‏باشد، رنگ كافور ابتدا قرمز است و با تصعيد سفيد مى‏گردد.

ناگفته نماند غلاف ثمره‏ها و غنچه آنها را نيز كافور گويند كه ميوه را پوشانده است. [انسان:6-5]. «عَيْناً» را اگر بيان كافور بگيريم، نتيجه اين مى‏شود كه كافور چشمه ايست در بهشت يعنى: نيكوكاران مى‏آشامند از جامى كه مخلوط آن از كافور است و آن چشمه ايست كه بندگان خدا از آن مى‏آشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب يمين و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به «سابقون» و «مقربون».

شايد مراد از كافور عطر مخصوص باشد كه به جام مخلوط شده و «عيناً» در تقدير «من عين» است در اينصورت كافور نكره است نمى‏شود به كافور دنيا قياس كرد. اينك مطالبى در زمينه كفر:

كفر عنادى‏

آيا مراد از «كَفَرُوا - يَكْفُرُونَ- كافِروُن - كُفَّار» آنهايى اند كه دانسته و از روى عمد حق را پرده پوشى و انكار كرده‏اند يا به كفاريكه عن جهل و از روى ندانستن كافراند نيز شامل مى‏باشد؟ به عبارت ديگر آيا كافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است يا كافر عن جهلٍ را نيز شامل است؟

ناگفته  نماند: اين سوال دو سوال است.

اول: آيا مراد از كافر كسى است كه عن عنادٍ كافر باشد يا اعم است؟

دوم: آيا عذاب آخرت براى كافر عنادى است يا همه را شامل مى‏باشد؟

به نظر مى‏آيد: اطلاق كافر در قرآن اعم است و به هر دو قسم‏كافر شامل مى‏باشد مثلا آيه [بقره:6]. و نظائر آن صريحش در كفر از روى عناد و لجاجت است ايضا آياتيكه در باره عده‏اى از كفار آمده [نمل:14]. و يا موسى «عليه السلام» به فرعون مى گفت: [اسراء:102]. يا در باره اهل كتاب آمده كه دانسته و روى عمد اسلام را انكار مى‏كردندمثل [بقره:146]. و نيز در باره آنها آمده [آل عمران:19]. كه در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است.

از طرف ديگر اين آيات را مى‏خوانيم‏[مائده:73-72]. معلوم است كه عده‏اى از آنهامطلب را مى‏دانستند ولى براى حفظ مقام و يا عناد در برابر اسلام آن را مى‏گفتند ولى عده زيادى از آنها يقينا بدون توجه از بزرگان خود پيروى كرده و عن جهل آن عقيده را قبول داشتند پس به اطمينان مى‏شود گفت كه كفر از روى جهل و از روى عدم توجه نيز كفر است و گرنه در باره عده بسيارى كه كفر را از پدران خود به ارث برده‏اند و بى سواد و بى توجه‏اند بايد بگوييم كافر نيستند و واسطه ميان كفر و ايمان اند، ايضا آياتى نظير [تغابن:2]. [مائده:44]. ظهورشان در اعم است، آنكه «ما اَنْزَلَ‏اللهُ» را مى‏داند و با آن حكم نمى‏كند و آنكه نمى‏داند هردو «بِما اَنْزَلَ الله» حكم نكرده‏اند پس كافراند.

گفتيم: اگر آيات به كفار عن جهل شامل نشود پس بايد گفت مردم سه گروه‏اند: مؤمن و كافر از روى عناد و كافر از روى جهل، كه واسطه است ميان مؤمن و كافر. پس يابايد كافر را اعم بدانيم و يا قائل به واسطه شويم ولى ناگفته نماند كه ظهور اكثر آيات در كفر عنادى است و در كفر از روى قصور كم استعمال شده است.

اما راجع به سوال دوم كه عذاب آخرت براى كافر عنادى است يا اعم مى‏باشد؟

بايد دانست كه كفار عن جهل در حكم مستضعفين و يا از مصاديق متضعفين اند كه در «ضعف» در باره آن مفصلا بحث كرده‏ايم و آيات عذاب شامل حال كسانى است كه دانسته و از روى عناد و لجاج به حق تسليم نشده و ايمان نمى‏آورند يعنى آنانكه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبليغ قرار گرفته‏اند ولى انبياء ودين را تكذيب كرده و از پيشرفت آن جلوگيرى نموده‏اند.

در اين مطلب دو دسته آيات داريم:

اول آياتيكه بعداز «كَفَرُوا» قيد « وكَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبيلِ اللهِ» دارند يعنى آنانكه كافر شده و حق را انكار كرده و پيامبران را تكذيب نموده‏اند و مانع پيشرفت دين شده‏اند روشن است كه تكذيب و صد پس از تبليغ و اتمام حجت است.

دوم: آياتيكه مطلق «كَفَرُوا» دارند در اين صورت آيات دسته اول قيد آيات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضى از آيات قسم اول چنين اند:

1-  [بقره:39].

2-  [نساء:167].

3-  [مائده:86-10].

4-  [نحل:88].

5-  [روم:16].

اين قبيل آيات زياداند و چنانكه گفتيم: تكذيب و صد پس از تبليغ دين است تا كافرى دين را نداند تكذيب آن نتواند واز پيشرفت آن ممانعت غيرمقدور است. آيات دسته دوم نظير اين آياتند:

1-  [بقره:161].

2-  [آل عمران:4]. پس آيات مقيد، آيات مطلق را مخصص‏اند.

كفر بعد از ايمان چيست؟

آياتى داريم كه كفر و ايمان در آنها پى درپى آمده و هر يك جاى  ديگرى را مى‏گيرد مثل:

1-  [آل عمران:86].

2-  [آل عمران:90].

3-  [نساء:137].

به نظر نگارنده همانطور كه در «امن» گفته شده مراد از ايمان در اينگونه آيات اعتقاد نيست وگرنه چطور ممكن است كه چند دفعه عوض شود بلكه مراد از ايمان تسليم به علم است در اينصورت خيلى عادى است كه انسان به عقيده و علم خود تسليم شود سپس طغيان كند و هكذا.

قبول عمل از كفار

در اين زمينه مطلب مشروحى در «عمل» و در «مستضعف» بيان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نيكى كه كافر معاند انجام مى‏دهد مقبول درگاه خدا نيست ولى در كفار عن جهل سخنى هست كه در دو محل فوق گفته شده است.

معتقد چرا كافر مى‏شود؟

اين سخن شايان دقت است. شخصى كه به دين و آيات خدا معتقد است چطور كافر مى‏شود و به اعتقاد خويش تسليم نمى‏باشد آيا ممكن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توى آن قدم نهد؟!!

در جواب مى‏گوييم: سه صفت زشت موجب آن مى‏شودكه انسان دانسته و از روى علم كافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چيزى، آن را انجام دهد:

1-  تكبر و خودپسندى. اين بلايى است كه مبتلا به آن ،دانسته و از روى علم كافر و تارك عمل خواهد بود مثل ابليس كه به خدا و قيامت و پيامبران عقيده داشت ولى خودپسندى كار او را ساخت [بقره:34]. و مى‏گفت [اعراف:12]. اين مطلب مشروحا در «امن» گذشته است ايضا آياتيكه كفر كافران را به استكبار نسبت مى‏دهد [قصص:39]. اين آيه در باره فرعون و فرعونيان است كه معجزات موسى «عليه السلام» را ديدند ولى: [نمل:14]. همين «عُلُو» و جاه‏طلبى بود كه نگذاشت از يقين خود پيروى كنند.

آنانكه از اهل كتاب نبوت رسول خدا«صلى الله عليه وآله» را دانسته انكار كردند به همين دردمبتلا بودند [بقره:146].

2-  حسد. اين صفت زشت نيز مانند خودبينى شخص را دانسته مرتكب كفر و گناه مى‏كند چنانكه در قضيه حضرت يوسف«عليه السلام» كه برادرانش به او حسد ورزيدند و جريان كشتن پسر آدم برادر خويش است (مائده:27 به بعد) در آياتيكه راجع به اختلاف اهل كتاب و انكار اسلام، نازل شده كلمه «بغياً» بيشتر به چشم مى‏خورد كه بغى و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف كنند و حق را انكار نمايند.

[شورى:14]. ايضاً [جاثية:17]. [بقره:213]. [آل عمران:19]. [يونس:90].

3-  حرص. طمع و حرص صفت مذمومى است كه شخص را دانسته و از روى علم به گناه وامى دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهيه. بيشتر اهل ايمان را سبب گناه همين حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبى«عليه السلام» منقول است: «هَلاكُ النَّاسِ فى ثَلثٍ: اَلْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْليسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ».

كافر و تارك عمل

در آيات قرآن به تارك عمل كافر اطلاق شده است مثل تارك حج كه در باره آن آمده [آل عمران:97]. در باره اهل كتاب آمده:  خونهاى خويش را مى‏ريزند و عده‏اى را از ديار خويش مى‏رانيدو... [بقره:85].

در كافى باب وجوه الكفر روايتى از حضرت صادق «عليه السلام» نقل شده كه كفر را به پنج قسمت تقسيم كرده و فرموده: كفردر كتاب خدا بر پنج وجه است: كفر جحود و آن دو قسم است انكار ربوبيت و انكار حق بعد از علم. سوم كفران نعمت. چهارم ترك مأمور به پنجم كفر برائت. چنانكه قوم ابراهيم «عليه السلام» به كفار گفتند: [ممتحنه:4]. كه مراد از كفر برائت و بيزارى است. (خلاصه روايت).

كفر و برائت

كفر گاهى به معنى برائت و بيزارى آيد مثل [عنكبوت:25]. طبرسى و راغب آن را در آيه به معنى برائت گفته‏اند يعنى روز قيامت بعضى از شما از بعضى برائت جويد و بعضى بعضى را لعن كند. ايضا آيه [ممتحنه:4]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل شده كه كفر به معنى برائت است.

[مائده:5]. هر كس از ايمان بيزارى جويد يا آنرا انكار كند عملش پوچ شده است.

[ابراهيم:22]. من از آنچه مرا در آن شريك قرار داديد بيزارم اين سخن شيطان است به اهل عذاب در روز قيامت، ظاهرا تمام آياتيكه در باره كفر خدايان دروغين نسبت به پيروانشان در روز قيامت آمده، همه به معنى بيزارى است

ستر

به فتح (س) پوشاندن (ستر الشى‏ء ستراً: غطّاه» و به كسر (س) پرده و پوشش (اقرب). [كهف:90] بر آنهاجز آفتاب پوششى قرار نداده بوديم.

استتار اختفا و مخفى شدن است [فصّلت:22]. نبوديد مخفى شويد از اينكه گوش و چشمهايتان بر شما گواهى دهمد ظاهراً منظور آن است كه قدرت مخفى شدن از شهادت اعضا نداشتيد.

* [اسراء:45]. معنى آيه در «حجب» گذشت.

جنف

(بر وزن فرس) ميل. (صحاح) ميل در حكم (مفرات) [بقره:182] هر كه از وصيّت كننده‏اى بترسد كه ميل به باطل و گناه كندپس ميان آنان اصلاح نمايد گناهى بر او نيست. در جوامع الجامع جنف را ميل به باطل از روى خطا و اثم را ميل به باطل از روى عمد گفته است. روايت امام صادق عليه السلام در اين زمينه خواهد آمد .

اين آيه، فرع آيه سابق است كه از تبديل وصيّت بر حذر مى‏دارد يعنى هر كه در وصيّت اجحاف و گناه ببيند مى‏تواند آن را اصلاح كند ممكن است آيه در مورد زنده بودن موصى باشد و چون وصى ديد كه در وصيّت مثلا به يك فرزند ميل و يا وصيّت به گناه مى‏كند و اين باعث نزاع ورثه و مورّث است مى‏تواند او را باز دارد. و ممكن است راجع به ممات موصى باشد و وصىّ چون ديد، وصيّت خارج از ميزان شرع است مى‏تواند با اصلاح آن ميان ورثه صلح برقرار كند.

در روايت امام صادق عليه السلام كه در الميزان منقول است جنف را ميل به بعض ورثه و اثم را وصيّت به آباد كردن آتشكده‏ها و مشروب مثل زده است.

ممكن است آيه راجع به منجّزات مريض باشد كه در منجّزات خود به يك طرف ميل و گناه كند. و ميان او ورثه نزاع پيدا شود، شخص در اين صورت مى‏تواند باتعديل آن، ميان ورّاث و مورث اصلاح كند و اين شامل نهى آيه ما قبل نيست واللّه عالم).

[مائده:3] «غَيْرَ مُتَجانِفِ»به معنى غير متمايل است .

حطه  

 

øŒÎ)ur $oYù=è% (#qè=äz÷Š$# Ínɋ»yd sptƒós)ø9$# (#qè=à6sù $yg÷ZÏB ß]ø‹ym ÷Läê÷¥Ï© #Y‰xîu‘ (#qè=äz÷Š$#ur šU$t6ø9$# #Y‰¤fߙ (#qä9qè%ur ×p©ÜÏm öÏÿøó¯R ö/ä3s9 öNä3»u‹»sÜyz 4 ߉ƒÍ”t\y™ur tûüÏZÅ¡ósßJø9$# ÇÎÑÈ   tA£‰t6sù šúïÏ%©!$# (#qßJn=sß »wöqs% uŽöxî ”Ï%©!$# Ÿ@‹Ï% óOßgs9 $uZø9t“Rr'sù ’n?tã tûïÏ%©!$# (#qßJn=sß #Y“ô_͑ z`ÏiB Ïä!$yJ¡¡9$# $yJÎ/ (#qçR%x. tbqà)Ý¡øÿtƒ ÇÎÒÈ  

 

حطّ: به معنى فرود آمدن و فرود آوردن است راغب گويد: حطّ پائين آوردن چيزى است از بلندى و نيز آن را پائين آمدن گفته‏اند: «حَطَّ الرَّجُلُ:نَزَلَ» ايضاً به معنى وضع و ترك آمده .

اين كلمه در دو محل از قرآن كريم آمده است كه ذيلا نقل مى‏شود [بقره:58].

[اعراف:161] «حطّه» در هر دو آيه مرفوع و خبر مبتداى محذوف است و «حطّه» نكره است و بايد مراد از آن فرو امدن به خصوصى باشد.

نا گفته نماند: بنى اسرائيل در صحراى سينا به طور بيابان گردى زندگى مى‏كردند و در اختيار محلّ و خورو خواب چنانكه پيشه بيابان گردان است كاملا آزاد بودند ولى شهر نشينى داراى شرائط و قوانين بخصوصى است كه اگر آنها مراعات نشود نظم عمومى از بين مى‏رود و زندگى اجتماعى متلاشى مى‏گردد. به نظر ما مراد از هر دو آيه كه به بنى اسرائيل دستور مى‏دهد وارد فلسطين شده و شهرنشين گردند، آن است كه بايد در دخول شهر، خاضع و تسليم قوانين شهر نشينى يك نوع فرود آمدن و محدود شدن زندگى است و ديگر آزادى صحرا گردى را نخواهند داشت.

و خلاصه مراد آن نيست كه از باب مخصوصى در حال سجده وارد شوند و بگويند: گناهان ما را بيامرز بلكه مراد آن است كه به شهر وارد شوند در حاليكه تسليم قوانين اند و بگويند و بدانند كه اين ورود، فرود آمدن از آزادى مطلق و محدود شدن به شرائط شهر نشينى است معناى آيه چنين مى‏شود: و چون گفتيم در اين شهر ساكن شويد و از آن در هر محل كه خواستيد بخوريد (البته با مراعات قوانين) و بگوئيد اين شهرنشينى فرود امدن و محدود شدن است (يعنى اين رابدانيد و يقين كنيد) و از باب شهر در حال خضوع وارد شويد (در حاليكه آماده به پذيرفتن قوانين همزيستى هستيد) و اگر چنين كنيد قهراً نيكوكار خواهيد بود و آن باعث غفران گناهان شماست و نيكوكاران را وسائل مغفرت و تعيّش مى‏افزائيم.

آنچه گفته شد كاملا طبيعى و قابل قبول است و ديگر احتياج به تأويلات بعيده كه از امثال قتاده نقل شده، نيست. طالبان تأويلات به تفاسير رجوع كنند.

جرم

(بر وزن عقل) قطع. مجمع البيان، اقرب الموارد، قاموس، مفردات و صحاح آن را به معنى قطع گفته‏اند.

يه عقيده طبرسى گناه را از آن جهت جرم گويند كه عمل واجب الوصل را قطع مى‏كند. بنابراين قول، گناهكار را آن مجرم گويند كه عمل صالح را قطع مى‏كند (در مجمع به ذيل آيه 124 انعام رجوع شود)

در مفردات گويد: اصل جرم به فتح اوّل به معنى قطع ثمره از درخت است و به طور استعاره به گناه كردن جرم گفته‏اند .

طبرسى در [مائده:2] را از كسائى «يَحْمِلَنَّكُمْ» (وادار نكند) نقل كرده است و اين مطابق نهج البلاغه است كه در نامه 12 فرموده «لا يَحْمِلَنَّكُمْ شَنَئانُهُمْ عَلى قِتالِهِمْ قَبلَ دُعائِهِمْ»و خود جرم را در آنجا قطع و كسب معنى مى‏كند زمخشرى در ذيل همين آيه مى‏گويد: جرم جارى مجراى كسب است در تعدّى به يك مفعول يا دو مفعول و آنگاه جمله فوق را به معنى كسب و وادار كردن گرفته است .

بعضى از بزرگان در تفسير خود در ذيل آيه فوق گويد: «يقال جرمه يجرمه»: اى حمله» على هذا معنى جرم وادار كردن است. ولى اين تعبير را كتب مشهور لغت پيدا نكرديم .

و خلاصه آنكه: در معناى جرم (به فتح اوّل) سه قول هست: قطع، حمل، كسب. ولى قطع معناى اوّلى و مشهور آن است و جرم (به ضمّ اوّل) به معنى گناه از همين مادّه است .

به نظر نكارنده جرم فقط يك معناى دارد وآن قطع است و گناه را بدان سبب جرم گويند كه شخص را از سعادت و رحمت خدا قطع مى‏كند و گناهكار را مجرم مى‏گوئيم زيرا در اثر گناه، خود را از رحمت و سعادت و راه صحيح انسانيّت قطع مى‏كند و در سه محل از قران كه «لا يَجْرِمَنَّكُمْ» امده چون به مفعول دوّم با «على» متعدى شده لذا معناى حمل (وادار كردن) برآن اشراب شده است و چنانكه مى‏دانيم «حمل» بر مفعول دوّم با «على» متعدى مى‏شود گويند «حَمَلَهُ عَلَى الاَمْرِ». يعنى او را به فلان كار وادار كرد لفظ «على در يك آيه مذكور و در دو آيهمستتر است اينك آيات را نقل مى‏كنيم: [مائده:8] وادار نكند شما را كينه قومى بر اينكه عدالت نكنيد. مى‏بينم كه در اينجا «عَلى اَلّا تَعْدِلوا» مفعول دوّم «لا يَجْرِمَنَّكُمْ» است و «على» در آن مذكور مى‏باشد .

[مائده:2] كينه مردميكه شما را از مسجد الحرام باز داشته‏اند وادار نكنر بر اينكه تجاوز كنيد .

[هود:89] اى قوم مخالفت با من وادارتان نكند بر اينكه بلاى نظير قوم نوح بر شما برسد .

در اين آيه «آزنْ تَعتَدوا - اَنْ يُصيبَكُمْ» مفعول دوّم «يَجْرِمَنَّكُمْ» است «على» در هر دو مقدّر مى‏باشد و احنمال دارد كه در آيه اخير معناى كسب به آن اشراب شده باشد و در اين صورت احتياج به تقدير «على» نيست.

[مطفّفين:29] آنانكه اقدام به گناه كردند به مؤمنين از روى ريشخند مى‏خنديدند.

در قرآن كريم ماده جرم غير از سه آيه فوق، همه از باب افعال به كار رفته است مثل اجرموا، اجرامى مجرم و مجرمون فقط در پنج محلّ «لاجرم» آمده كه مى‏خواهيم گفت. به نظر مى‏آيد باب افعال در اينجا براى كثرت باشد زيرا كثرت يكى از معناى آنست [روم: 47] از كساني كه پيوسته گناه مى‏كردند انتقام كشيديم.

[هود:22] كلمه «لاجرم» جنانكه گفتيم پنج بار در قرآن مجيد آمده است هود: 22 نحل:23 و 62 و 109، غافر :43.

درالميزان ذيل آيه فوق از فرّاء نقل شده كه لاجرم دراصل به معنى لابد و لا محاله است سپس در اثر كثرت استعمال به معناى قسم آمده و معناى «حقّا» مى‏دهد... و گفته شده: جرم به فتح اول و دوم به معنى قطع است و شايد در اصل در نتيجه سخن به كار ميرفته مثل لامحاله و اين معنى را ميداده‏كه: اين سخن را قاطعى قطع نمى‏كند...

پس «لا» به معنى نفى و «جرم» به معنى قطع است «لاجرم» يعنى اين گفته را قطع كردن و از بين بردن نيست و حتمى است على هذا معناى حتماً و حقاً مى‏دهد. معناى آيه فوق اين است: حتماً آنها در قيامت خسرانكارترين اند

راه علاج

توبه در قرآن

1 ) سوره: بقره (2)  آيه: 54

وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلي بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ

عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ

و آن هنگام را كه موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ، شما بدان سبب ، كه گوساله را پرستيديد بر خود ستم

روا داشتيد ، اينك به درگاه آفريدگارتان توبه كنيد و يكديگر را بكشيد ، كه چنين كاري در نزد آفريدگارتان

ستوده تراست پس خدا توبه شما را بپذيرفت ، زيرا توبه پذير و مهربان است

2 ) سوره: نساء (4)  آيه: 17

 

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً

حَكيماً

جز اين نيست كه توبه از آن كساني است كه به ناداني مرتكب كاري زشت مي شوند و زود توبه مي كنند خدا

توبه اينان را مي پذيرد و خدا دانا و حكيم است

3 ) سوره: مائده (5)  آيه: 74

 

أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَي اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

آيا به درگاه خدا توبه نمي كنند و از او آمرزش نمي خواهند ؟ خدا آمرزنده و مهربان است

4 ) سوره: توبه (9)  آيه: 74

 

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ

اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ

فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ

به خدا سوگند مي خورند كه نگفته اند ، ولي كلمه كفر را بر زبان رانده ، اند و پس از آنكه اسلام آورده بودند

كافر شده اند و قصد كاري كردند ، اما بدان نايل نشدند عيبجوييشان از آن روست كه خدا و پيامبرش از غنايم

بي نيازشان كردند پس اگر توبه كنند خيرشان در آن است ، و اگر رويگردان شوند خدا به عذاب دردناكي در

دنيا و آخرت معذبشان خواهد كرد و آنهارا در روي زمين نه دوستداري خواهد بود و نه مددكاري

5 ) سوره: توبه (9)  آيه: 118

 

وَ عَلَي الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّي إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ

مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ

و نيز خدا پذيرفت توبه آن سه تن را كه از جنگ تخلف كرده بودند ، تا، آنگاه كه زمين با همه گشادگيش بر

آنها تنگ شد و جان در تنشان نمي گنجيدو خود دانستند كه جز خداوند هيچ پناهگاهي كه بدان روي آورند

ندارند پس خداوند توبه آنان بپذيرفت تا به او باز آيند ، كه توبه پذير و مهربان است

6 ) سوره: توبه (9)  آيه: 126

 

أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ

آيا نمي بينند كه در هر سال يك يا دوبار مورد آزمايش واقع مي شوند ؟ ولي نه توبه مي كنند و نه پند مي

گيرند

7 ) سوره: هود (11)  آيه: 3

 

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي وَ يُؤْتِ كُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا

فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبيرٍ

و نيز از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاهش توبه كنيد ، تا شما را، از رزقي نيكو تا آنگاه كه مقرر

است برخورداري دهد و هر شايسته انعامي را نعمت دهد و اگر رويگردان شويد ، بر شما از عذاب روز

بزرگ بيمناكم

8 ) سوره: هود (11)  آيه: 52

 

وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلي قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ

و اي قوم من ، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد ، آنگاه بر آستان او توبه كنيد تا باران راپي در پي بر شما

فرو ريزد و بر نيرويتان بيفزايد و چون گنهكاران رخ بر متابيد

9 ) سوره: هود (11)  آيه: 61

 

وَ إِلي ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها

فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ

و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم گفت : اي قوم من ، خداي يكتا را بپرستيد شما را جز او خدايي

نيست اوست كه شما را از زمين پديدآورده است و خواست كه آبادانش داريد پس آمرزش خواهيد و به درگاهش

توبه كنيد هر آينه پروردگار من نزديك است و دعاها را اجابت مي كند

10 ) سوره: هود (11)  آيه: 90

 

وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحيمٌ وَدُودٌ

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد به درگاهش توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوست است

11 ) سوره: نور (24)  آيه: 31

 

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ

بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ

إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ

أَوِ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ

جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

و به زنان مؤمن بگو كه چشمان خويش را ببندند و شرمگاه خود را نگه ، دارندو زينتهاي خود را جز آن

مقدار كه پيداست آشكار نكنند و مقنعه هاي خود را تا گريبان فرو گذارند و زينتهاي خود را آشكار نكنند ، جز

براي شوهر خوديا پدر خود يا پدر شوهر خود يا پسر خود يا پسر شوهر خود يا برادر خود ياپسر برادر خود ،

يا پسر خواهر خود يا زنان همكيش خود ، يا بندگان خود ،يا مردان خدمتگزار خود كه رغبت به زن ندارند ، يا

كودكاني كه از شرمگاه زنان بي خبرند و نيز چنان پاي بر زمين نزنند تا آن زينت كه پنهان كرده اند دانسته

شود اي مؤمنان ، همگان به درگاه خدا توبه كنيد ، باشد كه رستگار گرديد

12 ) سوره: تحريم‏ (66)  آيه: 8

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا

الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعي بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا

وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ

اي كساني كه ايمان آورده ايد ، به درگاه خدا توبه كنيد ، توبه اي از، روي اخلاص باشد كه پروردگارتان

گناهانتان را محو كند و شما را به بهشتهايي داخل كند كه در آن نهرها جاري است در آن روز ، خدا پيامبر و

كساني راكه با او ايمان آورده اند فرو نگذارد ، و نورشان پيشاپيش و سمت راستشان در حركت باشد مي گويند

: اي پروردگار ما ، نور ما را براي ما به كمال رسان و ما را بيامرز ، كه تو بر هر كاري توانا هستي ،

13 ) سوره: بروج‏ (85)  آيه: 10

 

إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَريقِ

هر آينه آنان كه مردان مؤمن و زنان مؤمن را فريفتند و توبه نكردند ، عذاب جهنم و عذاب آتش براي آنهاست

استغفار در قرآن

1 ) سوره: بقره (2)  آيه: 199

 

 

 

ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

سپس از آنجا كه ديگر مردم باز مي گردند ، شما نيز بازگرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان

است

2 ) سوره: آل عمران‏ (3)  آيه: 135

 

وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا

عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ

و آن كسان كه چون مرتكب كاري زشت شوند يا به خود ستمي كنند ، خدا را، ياد مي كنند و براي گناهان

خويش آمرزش مي خواهند و كيست جز خدا كه گناهان را بيامرزد ؟ و چون به زشتي گناه آگاهند در آنچه مي

كردند پاي نفشرند

3 ) سوره: نساء (4)  آيه: 64

 

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ

لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً

هيچ پيامبري را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان ، اوشوند و اگر به هنگامي كه مرتكب

گناهي شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود ، خدا را

توبه پذير و مهربان مي يافتند

4 ) سوره: مائده (5)  آيه: 74

 

أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَي اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

آيا به درگاه خدا توبه نمي كنند و از او آمرزش نمي خواهند ؟ خدا آمرزنده و مهربان است

5 ) سوره: انفال‏ (8)  آيه: 33

 

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ

تا آنگاه كه تو در ميانشان هستي خدا عذابشان نكند و تا آنگاه كه از خدا آمرزش مي طلبند ، نيز خدا عذابشان

نخواهد كرد

6 ) سوره: توبه (9)  آيه: 113

 

ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي قُرْبي مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ

الْجَحيمِ

نبايد پيامبر و كساني كه ايمان آورده اند براي مشركان هر چند از، خويشاوندان باشند پس از آنكه دانستند كه به

جهنم مي روند طلب آمرزش كنند

7 ) سوره: هود (11)  آيه: 3

 

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي وَ يُؤْتِ كُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا

فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبيرٍ

و نيز از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاهش توبه كنيد ، تا شما را، از رزقي نيكو تا آنگاه كه مقرر

است برخورداري دهد و هر شايسته انعامي را نعمت دهد و اگر رويگردان شويد ، بر شما از عذاب روز

بزرگ بيمناكم

8 ) سوره: هود (11)  آيه: 52

 

وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلي قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ

و اي قوم من ، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد ، آنگاه بر آستان او توبه كنيد تا باران راپي در پي بر شما

فرو ريزد و بر نيرويتان بيفزايد و چون گنهكاران رخ بر متابيد

9 ) سوره: هود (11)  آيه: 61

 

وَ إِلي ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها

فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ

و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم گفت : اي قوم من ، خداي يكتا را بپرستيد شما را جز او خدايي

نيست اوست كه شما را از زمين پديدآورده است و خواست كه آبادانش داريد پس آمرزش خواهيد و به درگاهش

توبه كنيد هر آينه پروردگار من نزديك است و دعاها را اجابت مي كند

10 ) سوره: هود (11)  آيه: 90

 

وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحيمٌ وَدُودٌ

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد به درگاهش توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوست است

11 ) سوره: كهف‏ (18)  آيه: 55

 

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدي وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً

مردمان را چون به راه هدايت فرا خواندند ، هيچ چيز از ايمان آوردن و آمرزش خواستن ، باز نداشت مگر

آنكه مي بايست به شيوه پيشينيان گرفتار عذاب شوند يا آنكه عذاب روياروي و آشكارا بر آنان فرود آيد

12 ) سوره: نمل‏ (27)  آيه: 46

 

قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

گفت : اي قوم من ، چرا پيش از نيكي بر بدي مي شتابيد ؟ چرا از خدا آمرزش نمي خواهيد ؟ شايد بر شما

رحمت آورد

13 ) سوره: غافر (40)  آيه: 7

 

الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ

ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ

آنان كه عرش را حمل مي كنند و آنان كه بر گرد آن هستند به ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و به او

ايمان آورده اند و از او براي مؤمنان آمرزش مي خواهند : اي پروردگار ما ، رحمت و علم تو همه چيز را

فرا گرفته است پس آنان را كه توبه كرده اند و به راه تو آمده اند بيامرز و از عذاب جهنم نگه دار

14 ) سوره: فصلت‏ (41)  آيه: 6

 

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحي إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ

بگو : من انساني هستم همانند شما به من وحي شده كه خدايتان خدايي است يكتا پس بدو روي آوريد و از او

آمرزش بخواهيد و واي بر مشركان :

15 ) سوره: شوري (42)  آيه: 5

 

تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ

الْغَفُورُ الرَّحيمُ

نزديك است كه آسمانها بر فراز يكديگر درهم شكنند و فرشتگان به ، ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و

براي ساكنان زمين آمرزش مي طلبند آگاه باشيد كه خدا آمرزنده و مهربان است

16 ) سوره: ذاريات‏ (51)  آيه: 18

 

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ

و به هنگام سحر استغفار مي كردند ،

 

17 ) سوره: نوح‏ (71)  آيه: 10

 

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً

سپس گفتم : از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است ،

 

18 ) سوره: مزمل‏ (73)  آيه: 20

 

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْني مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ

أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضي وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ

يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ

أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ

اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

پروردگار تو مي داند كه تو و گروهي از آنان كه با تو هستند نزديك به ، دوثلث شب و نيم شب و ثلث شب را

به نماز مي ايستيد و خداست كه اندازه شب و روز را معين مي كند و مي داند كه شما هرگز حساب آن را

نتوانيد داشت پس توبه شما را بپذيرفت و هر چه ميسر شود از قرآن بخوانيد مي داند چه كساني از شما بيمار

خواهند شد ، و گروهي ديگر به طلب روزي خدا به سفر مي روند و گروه ديگر در راه خدا به جنگ مي روند

پس هر چه ميسر شود از آن بخوانيد نماز بگزاريد و زكات بدهيد و به خدا قرض الحسنه دهيد و هر خيري را

كه براي خود پيشاپيش بفرستيد ، آن را نزد خدا خواهيد يافت و آن پاداش بهتر است و پاداشي بزرگ تر است

و از خدا آمرزش بخواهيد ، زيرا خدا آمرزنده و مهربان است